نوشته های دختری احساسی

واقعا نمیدونم حکمت اش چیه همش منو روسیا میکنه اصن هنگ میکنم تو کارخدا یه چیزایی بهم نشون داده باورم نیست هنوز اینجا ازاینکه تو اون ودانشگاه قبول شدم شکایت بسیار کردم خیلی بهش غر زدم میگفتم منو بکش اما الان میفهمم من دنبال این بودم آدم های خوب پیدا کنم توهمین دانشگاه پیدا شدش اونم جوری ک باور نمیکنم خدایا خدایا بهم پیام داد سوال پرسید بعدم خودش گفت من به شما قول دادم احتمالا اردیبهشت یا خرداد جذب نفت میشی مامانم جفتم بود دید خندیدم گفت کیه گفتم اینجور میگه

یه حس ناراحتی داشتم وقتی ازم دلیل اینکه جوابم نه روبهشون بگم اون پسر خوبی بود قطعا خوشبخت میشه من ناراحت شدم اما چیکارکنم نمیتونم واقعا به خودش هم گفتم یه ازمون استخدامی هست ک الویت اصلی واول زندگیم الان اون شاید درک کن شاید دراینده سرکارببینمش و بیشتر قضیه رو بتونم حالیش کنم من سختگیر نیستم منطقی ام ازخدا میخام یه دختر عالی وخوب نصیب اش کن دختری که همه جوره موردپسندش باشه